بهارانه ی ۱۴۰۳
بوی باران بوی باران می دهد صحرا و دشت و کوهسار بوی عطر رازقی پیچیده اندر مرغزار پر شد از ابرِ سیه فام آسمان نیلگون می خروشد تُندر و زیبا خُرامد جویبار بلبل و قُمری غزل خوانند و مست اند و رها زنده شد باغ خزان دیده ز باد نوبهار
رویای شاعرانه
در خواب بدیدم که قیامت شده بر پا اوضاع جهان یکسره درهم شده هرجا ظالم شده بر دار و ستمدیده به گلشن هر غاصب پستی و مقامی شده رسوا هر نوگل رعنا که گرفتار خزان شد در باغ بهشتی شده خندان و چه زیبا غارتگر ارز و
شب یلدا فرخنده و خجسته باد
غلامرضا انعامی: شب یلدا شب دل های شاد است شب کوروش، شب زرتشت و ماد است شب زاینده رود و تخت جمشید شب رستم ،شب گردان راد است شب سعدی،شب فردوسی پاک شب حافظ،شب شعری به یاد است شب نقل و انار و هندوانه شب آتش، شب فال و مراد
سرزمین آریا (۲)
سرزمین آریا (۲) سرزمینِ کوروش و نوشین روان و آریا مهدِ شیران و دلیران است و بس نام آشنا در سپاهان ازهنربینی دلا بس جلوه ها دل بَرد نقشِ جهان هر عا شقِ شوریده را ارگِ بم افسانه ای گوید ز دوران کهن ای خوش آن افسانه دیدن ِ در شکوهِ
رنگین بهار
رنگین بهار جهان تازه شد از نسیم مه فرودین زمین پر شد از سوسن و سنبل و یاسمین ز ابر بهاری شده تیره گون آسمان سیه شب شده روشن از تُندر آتشین گل از غنچه بیرون شده دلبری می کند بر آن رنگ و بوی و جمالِ رُخش