بوی باران
بوی باران می دهد صحرا و دشت و کوهسار
بوی عطر رازقی پیچیده اندر مرغزار
پر شد از ابرِ سیه فام آسمان نیلگون
می خروشد تُندر و زیبا خُرامد جویبار
بلبل و قُمری غزل خوانند و مست اند و رها
زنده شد باغ خزان دیده ز باد نوبهار بهار
کاش آید فَرِّ یزدانی به مُلک آریا
دور گردد تیره روزی ها به مهر کردگار
از دوباره تخت جمشید آیَدَش فَرّ و شکوه
نام کوروش زنده گردد اندر این کهنه دیار
داریوش آید دوباره بارِ نوروزی دهد
جشن نوروز و سده از نو بگردد برقرار
یادِ زرتشت و سه نیکش تازه گردد در جهان
هر بدی،دُژکامگی، جور و ستم نَبوَد به کار
ای خدا! فرخنده گردان این بهارِ تازه را
تا که انعامی ببیند شادمانی بی شمار
*سه نیک: پندار نیک،گفتار نیک،کردار نیک
غلامرضا انعامی
درود بر آقای انعامی
هزاران آفرین بر شما
درود و سپاس بیکران از توجه و مهرتان عباس جان.
پاینده و بهروز باشی.